جدول جو
جدول جو

معنی خالی نشستن - جستجوی لغت در جدول جو

خالی نشستن(بِ رَ / رِ دَ)
بخلوت نشستن. تنها نشستن: این سه تن خالی بنشستند و منشور و مواضعۀ جوابها نبشته و هر دو بتوقیع مؤکدشده با احمد بردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280). دیگر روز شبگیر مرا بخواند رفتم خالی نشسته بود گفت: چه کردی ؟ آنچه رفته بود بتمامی به او بازگفتم. (تاریخ بیهقی). بروید خالی بنشینید که جایگاه دبیران است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 372)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ دِ سَ کَ دَ)
فرورفتن بعضی از خانه ها بعد از ساخته شدن و تمام گشتن آن. رخته در سقف و دیوار خانه پدید آمدن. (از آنندراج). فرورفتن خانه:
خانه ای ساختم برای نشست
خود نشست و مرا مسافر کرد.
استاد (از آنندراج).
ز دل شکستگی آه از جگر زبانه کشید
که خانه چون بنشیند غبار برخیزد.
اشرف (از آنندراج).
از نشینندگان کسی چو نماند
عاقبت چون نشست خانه ما.
اشرف (از آنندراج).
، در خانه نشستن، انزوا اختیار کردن. عزلت گرفتن. گوشه گرفتن
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ دَ)
مرادف خارخلیدن. رجوع به خار نشاندن شود:
این خار غم که در دل بلبل نشسته است
از خون گل خمار خود اول شکسته است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ بُ دَ)
تهی شدن. خالی گردیدن: هراه از شوایب نزاع و ظلم متعدیان خالی گشت و بعدل وافر سلطان حالی شد. (جهانگشای جوینی). رجوع به ’خالی گردیدن’ و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خالی گشتن
تصویر خالی گشتن
تهی شدن، خالی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گزافه گفتن، لاف زدن، دروغ گفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد